بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- شب در تاریخ سیر میکند-جاده گلی- که دیوارهای اجری قرمز کنارهم چسبیده است-درختی نیست ورگ چنار زرد شده در کنارجاده پیدا میشود- پشت دیوار اسمان خراشی از ساروج وسنگ بعلت زلزله فروریخته وگودالی بزرگ که بعضی سنگها و دیواردران قرار گرفته است فقط دوبچه گربه باهم بدود بدو میکنند این خرابها مداوم تکرا ر میشود- اسمان دیده نمیشود ایا درهمن جامرده اندو گل شدند- وکم کم اسمن دیده میشود ستارگان مشهود اس چند درخت سبز درکنار میدان مسطیل شکل را نظاره میکنم-کمی بعد ساختمانها مدل قاچاری دیدهمیشود که نشان از حیات نوینی استتا نانوایی میرسم میپرسد اهل کدام روستایی میگویم اهل شهر هستم میگویدهمه رفتند ماهممیرویم ومن میگویم بایدبرویم- پیرمردی اخم جایسوارشدن بهمن نشانمیدهد واهل کجا اس میگویک پشت باغ وخنده روشنمیکند ای راهارابلدی میگویم منزل من انجا است